تحولات منطقه

 حمید جهانگیر فیض‌آبادی، متولد ‌۱۳۴۶، جانباز و راوی هشت‌ سال دفاع مقدس و از حاضران در عملیات کربلای۴ و ۵ بوده است. او نویسنده کتاب «جنون مجنون» است که نوشتن آن پنج سال به طول انجامید و توانست خاطرات تلخ و شیرین روزهای دفاع را در آن به ثبت برساند.

دفاع مقدس تمام نشده، نام شهدا را پاک نکنیم
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

سرور هادیان/

 حمید جهانگیر فیض‌آبادی، متولد ‌۱۳۴۶، جانباز و راوی هشت‌ سال دفاع مقدس و از حاضران در عملیات کربلای۴ و ۵ بوده است. او نویسنده کتاب «جنون مجنون» است که نوشتن آن پنج سال به طول انجامید و توانست خاطرات تلخ و شیرین روزهای دفاع را در آن به ثبت برساند.

جنون مجنون

این رزمنده روزهای عشق و ایثار در گفت‌وگو با خبرنگار ما می‌گوید: در کتاب «جنون مجنون»، سرگذشتم را از بدو تولد تا ورود به دبستان، دوران انقلاب، بسیج، دبیرستان، آموزش جبهه و در نهایت حضور در جبهه‌های جنگ تحمیلی تا وقوع قطعنامه ۵۹۸ و آتش‌بس رسمی بین ایران و عراق به تصویر کشیدم.

• روایت‌های واقعی

وی می‌افزاید: در کتاب «جنون مجنون» به خاطراتی بدون واسطه و حاصل دیده‌های مستقیم و نه شنیده‌ها با رعایت اصل امانتداری پرداخته‌ام. بنابراین همه خاطرات با جزئیات بیان شده و از لحظه ورود به جبهه و آموزش‌های نظامی تا شرکت در عملیات‌های مختلف ازجمله والفجر۸، کربلای یک، ۲، ۴، ۵، ۸ و قادر ۲، خاطراتم را بیان کردم.

این نویسنده ادبیات پایداری درباره علت نگارش این کتاب اظهار می‌دارد: مدتی را با رزمندگانی سپری کردم که بعدها شهید، اسیر و جانباز شدند و حاصل همنشینی با آنان، خاطراتی شد که در این کتاب جمع‌آوری کردم.

• عنوان کتاب سال دفاع مقدس

وی با تأکید بر اینکه این کتاب با حمایت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان رضوی به رشته تحریر درآمده، تصریح می‌کند: نوشتن کتاب «جنون مجنون» را سال ۹۶ به پایان رساندم، این کتاب به چاپ دوره‌های بعد رسیده است و به عنوان کتاب سال دفاع مقدس انتخاب شد. درحال حاضر «جنون مجنون» جزو نامزدهای کتاب سال کشوری در تهران است.

• سوم دبیرستان بودم

حال به گذشته‌های دور برمی‌گردیم و از او درباره علت حضورش در سن ۱۷ سالگی در جبهه می‌پرسم و می‌گوید: جزو پرجنب‌وجوش‌ترین بچه‌های کلاس بودم. سوم دبیرستان بودم و علت رفتنم به جبهه، همکلاسی‌ام، شهید ‌سیدرضا امیری‌مهر از خانواده‌ای متمول بود. به یاد دارم آن زمان در دبیرستان ما چند نفر ماشین داشتند. مدیر دبیرستان، چند دبیر و سیدرضا بود. سال‌۶۳ رضا ناگهان راهی جبهه شد و بعد ‌از دو سه‌ ماه خبر شهادتش رسید. با این خبر، فضای دبیرستان تغییر کرد و بیشتر بچه‌ها راهی جبهه شدند.

این رزمنده دفاع مقدس با بیان این نکته که بسیاری از نوجوانان و جوانانمان قهرمان‌هایی هستند که از امکانات مادی و علایقشان گذشتند و به جبهه عازم شدند، تصریح می‌کند: پدررضا تعریف می‌کرد که به رضا گفتم تمام ثروتم را به نامت می‌کنم فقط به جبهه نرو، اما او قبول نکرد.

این جانباز هشت سال دفاع مقدس توضیح می‌دهد: از ۴۵نفری که به جبهه رفتیم ۱۵نفر شهید شدند. اول به خاطر سن کم ما را نمی‌بردند اما با اصرار اعزام شدیم.

• جانبازی و ادامه راه

فیض آبادی خاطرنشان می‌سازد: اولین اعزام در گردان الحدید بودم. سه‌ ماه در عملیات قادر۲ و در منطقه پیرانشهر (ارتفاعات حاج‌عمران عراق) حضور داشتم. بعد از عملیات درحالی که دوستانم سیدمحمدرضا شعاعی و رضا عرفانی مفقود شده بودند، درهمین عملیات (قادر ۲) موج انفجار مرا گرفت که چند روز در بیمارستان بستری شدم. در سال ۶۴ عملیات والفجر ۸ نیز گلوله به مچ دستم اصابت کرد. ما چهار نفر بودیم و عراقی‌ها ما را محاصره کردند و تیری به دست من اصابت و سپس از دستم عبور کرد، این تیر به گلوی زارع همرزمم اصابت کرد و به شهادت رسید.

این نویسنده دفاع مقدس تصریح می‌کند: به مشهد برگشتم. سال سوم دبیرستان را تمام کردم و بعدها دیپلمم را گرفتم. فقط ۱۵روز ماندم و مجدد به جبهه بازگشتم. این‌بار وارد واحد تخریب شدم و تا چند سال پس ‌از جنگ هم در جبهه ماندم.

• غم غربت غواصان شهید

او درباره عملیات و شهادت غواصان صحبت‌های زیادی دارد و در این باره می‌گوید: بغض پنهانی است که همیشه یادآوری‌اش دل هر شنونده‌ای را می‌لرزاند. اگر قرار باشد کسی درباره این عملیات و شهادت غواصان صحبت کند، باید منطقه را از نزدیک دیده باشد. نهرخیّن، اروند، بوارین که موقعیت آب‌وهوایی و سرمای استخوان سوز جنوب در آبان ماه قابل توصیف نیست.

وی ادامه می‌دهد: من جزو تخریبچیان بودم و همه ما را ابتدا برای گذراندن دوره غواصی به آنجا بردند. گردان یاسین که از تخریبچیان تشکیل شده بود، صرفاً کارش غواصی بود و بعد از عملیات‌ها، گردان منحل شد و بچه‌ها به تخریب بازگشتند.

• از غواصی تا تخریب

او با اشاره به این نکته که من وارد بخش تخریب شدم و به عنوان تخریبچی در عملیات کربلای ۴ شرکت کردم، ادامه می‌دهد: با بچه‌ها خداحافظی کردیم، غواص‌ها ابتدا داخل آب رفتند و بعد ما به آن‌ها پیوستیم در کربلای ۴ عملیات لو رفته بود، ۶۰ نفری که رفتند، همه شهید شدند. آن شب همه مفقود شدند و کسی برنگشت، بعدها سه نفر بازگشتند و سه تا چهار نفر هم اسیر شدند.

• پذیرش قطعنامه

این رزمنده دفاع مقدس خاطرنشان می‌کند: برهه‌ای برای ما رزمندگان سخت گذشت و آن هم بحث پذیرفتن قطعنامه بود. زمانی که اعلام شد فرمان امام(ره) است، بچه‌ها بغضشان را فرو خوردند و پذیرفتند. برای همه ما سخت بود، می‌خواستیم دشمن را سر جایش بنشانیم و انتقام خون دوستان شهیدمان را بگیریم. وی که پس از پایان جنگ باز هم در جبهه حضور داشت، توضیح می‌دهد: جنگ که تمام شد، چون من تخریبچی بودم، دو سال بعد از جنگ باز هم درهمان فضا ماندم و پاک‌سازی میادین را انجام می‌دادم. سال ۷۰ برگشتم و همان سال ازدواج کردم و وارد سپاه شدم و در سال ۸۹ به بازنشستگی نائل شدم.

وی درباره اولویت‌های این روزهایش اظهار می‌دارد: بعد از جنگ و پاک‌سازی مناطق جنگی، در بحث آموزش تخریب تجربیاتم را ادامه دادم و سپس روایتگری، نویسندگی و سرکشی به خانواده‌های شهدا اولویت‌های امروز من هستند.

• روایت جنگ، نیاز نسل جدید

این راوی دفاع مقدس درباره انتقال خاطرات دفاع مقدس به نسل جوان، بیان می‌دارد: روایت دفاع مقدس، حس و حال خاصی دارد و راه ارتباط برقرار کردن با نسل جدید را باید دانست. درابتدا شاید در مدارس مقطع دبیرستان و راهنمایی جوانان به بحث دفاع مقدس دل ندهند، اما بعد از شنیدن خاطرات و واقعیت‌های جبهه و جنگ، مشتاق می‌شوند و می‌گویند ما این‌ها را نشنیده بودیم و به ما این‌ها را نگفتند. متأسفانه نسل ما گاه تحت تأثیر تبلیغات بیگانه و ماهواره و فضای مجازی قرار می‌گیرند.

فیض آبادی با اشاره به این نکته که اگر آموزش وپرورش ساعت مدونی را برای دانش‌آموزان قرار دهد تا راویان ما این خاطرات و واقعیت‌ها را به نسل جوان انتقال دهند، بسیاری از پرسش‌ها برای این نسل مبهم نمی‌ماند.

• شرمنده نگاه شهدا

وی در ادامه با اشاره به خاطره‌ای تأکید می‌کند: به یاد دارم در عملیاتی نوجوان رزمنده‌ای فریاد می‌زد، خاموشم کنید، دیدم تیر به یکی از «خرج‌های» آرپی‌جی درون کوله نوجوانی خورده و آتش گرفته است. آمدیم کوله‌اش را باز کنیم، دیدیم با بندهای پوتین محکم آن‌ها را به خودش بسته است. نمی‌توانستیم آن‌ها را باز کنیم. تلاش می‌کردیم و او به چشمان ما نگاه می‌کرد. به‌سرعت دو آرپی‌جی دیگر هم روشن شد و شعله‌ها زبانه کشید و او به شهادت رسید. وقتی به آن روزها فکر می‌کنم، می‌بینم ما همیشه شرمنده نگاه شهدا هستیم.

• نام شهدا را پاک نکنیم

این رزمنده روزهای سخت جنگ تحمیلی با بیان اینکه جنگ و دفاع مقدس هنوز تمام نشده، می‌افزاید: بعد از سه دهه گاهی شاهد پاک کردن نام شهدا در خیابان‌ها و حذف نام آن‌ها از کتاب‌های درسی هستیم. کاری که برایشان نکردیم، همین حداقل‌ها را نگیریم. ما اجازه نداریم غیرت شهدا را بخشکانیم و فراموش کنیم. همان‌هایی که به تکلیف عمل کردند.

وی در پایان تأکید می‌کند: دفاع مقدس به هفته‌ای بسنده نشود ما باید در طول سال دفاع را یادآور شویم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.